شعر نخست:
مردن نداشت
که میگفتی از عشق تو، برای تو میمیرم
به مرگ گرفتی که به تب و تاب بیفتیم برای داشتنت
به مرگ گرفتی که به زخم زبان راضی شویم
به مرگ گرفتی برایت بمیریم
برایت چطور بمیریم که نگذاشتی مثل آدم زندگی کنیم
برایت بمیرم که سادهای
که خیال میکردی مرگ فقط عصر جمعه اتفاق میافتد
عصر جمعه مهربان میشدی میخندیدی میرقصیدی
چای میریختی سوپ میپختی نمک میریختی
که حواس مرگ را پرت کنی
مردن نداشت
که برای هم بمیریم
عصر جمعه که میشود
من حواسم را از تو
از مرگ
از نمک ریختنت پرت میکنم
و از خواب دختری سرخپوست سر درمیآورم
شعر دوم:
روزهایی هست
که باید زیرش خط کشید
تا به چشمت بیاید
روزهایی که وقتی روزهای دیگرت از دست میرود
بتوانی راحت پیدایش کنی
و با مرورش دلت گرم شود.
روزهایی که باید ازش چند کپی گرفت
و در چند پوشه و چند کشو و لای کتابهای دیگر
پنهانش کرد.
روزهایی که باید از روش نوشت
و مثل تکه شعری از سعدی چسباند به در یخچال
روزهایی که باید باهاش عکس یادگاری گرفت
و زیرش را حتما حتما تاریخ زد
که وقتی آلبوم را ورق میزنی
یکدفعه تو را ببرد به روزگار سپریشد
روزهایی که دل را قرص میکند.
روزهایی که تو در آن میخندی،
در شهر من،
روزهایی برای روزهای مبادا .
واژگان کلیدی: اشعار پوریا عالمی،نمونه شعر پوریا عالمی،شاعر پوریا عالمی،شعرهای پوریا عالمی،شعری از پوریا عالمی،یک شعر از پوریا عالمی،شعر نو پوریا عالمی.